Tuesday, May 15, 2007

اول دفتر

سالها پیش دفتری رو اینطوری شروع کردم :
بنام خداوندی که
INS32032
بازیچه مخلوق عاصی اوست.
اونوقتها تصور یک پردازنده 32 بیتی پشت مردم رو می لرزوند. از اون موقع خیلی گذشته ولی خدا هنوز همون خدا است.
قدیم تر از او وقتی که اون دفتر رو شروع کنم- اون موقع که راهنمایی و اوایل دبیرستان بودم یک مجموعه کتاب بدستم رسید به نامهای "رادیو... بسیار ساده است" - "تلویزیون... بسیارساده است" - "ترانزیستور... بسیار ساده است" - "تلویزیون رنگی ...بسیار ساده است". ماجرا های کتابها گفتگو های یک مهندس و یک مبتدی است که مهندس شعبده بازی است در توضیح دادن و مبتدی نابغه ایی در فهمیدن. این کتاب ها و دو تا کتاب انگلیسی که هم.ن موقع ها خوندم شد شالوده سواد الکترونیک من که البته خیلی زود یک استاد به کمکم رسید.
چند سال بعد زمان دانشجویی خودم نوشتن کتابی با همون سبک رو شروع کردم با نام "الکترونیک دیجیتال ... بسیار ساده است" همون موقع هم کمک استاد الکترونیک دیجیتالمون می کردم برای تصحیح - ویرایش و بهبود کتاب خودش. خدا وکیلی کتاب من خیلی بهتر بود. متاسفانه هرگز اون کتاب رو تموم نکردم و اصلا نفهمیدم چی شد.
حالا اینجا می خواهم از حوزه الکترونیک خارج بشوم و مطالب خیلی عمومی تری رو به شکل مکالمه بین یک دختر تخس و باباش بیان کنم. اسم دختره موشی است و باباش هم بابایی.
اینکه با نوشتن نام گوینده و علامت دو نقطه حرفها موشی و بابابی رو از هم جدا کنم هم سخته و هم خیلی با امکانات بلاگر جور در نمی آید. بنابر این از رنگ برای جدا کردن اونها استفاده می کنم بجز چند خط اول هر یادداشت.
امیدوارم خدا کمکم کنه و شما هم منو دعا کنید.

No comments: